۴۴
داشتم فکر میکردم - اخیرا زیاد فکر میکنم. از این نوع فکر کردن لذت میبرم. افکاری منظم و سازمانی. - هر کس یک من درونی دارد و یک من بیرونی. و این جدای از بحث دورویی است. - دورویی در نظر عموم آدمها و یا احتمالا همه آدم ها عملی نکوهیده است. سعی کردم برای دورویی تعریفی پیدا کنم و تا اینجا به این نتیجه رسیدم که دورویی آن است که آدم در برخورد با بقیه آدمها هرجا طوری رفتار کند که به هر صورت به نفعی برسد. - و چیزی که بقیه آدمها با آن در ارتباط اند فقط من بیرونی آدمهاست. فقط خودمانیم که با من درونی مان ارتباط داریم. و البته ممکن است این دو من بر هم منطبق نباشند. که من فکر میکنم برای اکثر آدمها همینطور است. و حتی در باره بیشترمان این مسئله کاملا غیر ارادی است. شما در ظاهرتان یکجور بنظر میرسید ولی در باطن چیز دیگری هستید. تمام حرفی که میخواستم بزنم درواقع همین یک جمله بود. مردی که دیروز عصر در تقاطع حافظ جلویم را گرفت و یه ربع با من درباره خودم باهام حرف زد - درباره چیزهای مختلفی که درباره ام نمیدانست اما تظاهر میکرد که میداند تا من فکر کنم که میداند. - آن مرد همین یک جمله را فقط نمیدانست. اینکه آدمها بخصوص دخترهایی که یک دفعه توی پیاده رو جلویشان را میگیرد در ظاهر و باطن یکی نیستند. اینکه من در نگاه اول دختر ساده و مظلوم و زودباوری بنظر میرسم ولی حقیقتا نه ساده ام و نه مظلوم و آن چنان که به حماقت مردم ایمان دارم - که البته ایمانی پوچ است. اما نه اینکه مردم احمق نباشند! - حرف کسی توی کتم نمیرود. بیچاره مرد احمقی که یک ربع تمام گمان کرد دارد روی افکار یک دختر ۱۶ ساله سوار میشود. در صورتیکه ۱۹ ساله بودم. و دلیل گفتن تک تک جملاتش را هم میدانم. چیزی که باعث شد امروز به دورویی و من های انسان ها فکر کنم!
بعد از تحریر: بعد از مدتها نوشتم! حرف های زیادی در این مدت بود که میخواستم بزنم ولی نزدم. همینطور الکی.
بعد از تحریر ۲: http://s6.picofile.com/file/8236180068/document478826907190689795_3187070894422572281.aac.html
- ۹۴/۱۱/۱۰