امروز مادر سوری جان اینجا بود. از نظر من زن جذابی است. بسیار مهربان است و به نسبت سنش انرژی زیادی دارد. رابطه اش با دخترش بی نقص است. منظورم این است که اقلا توی روابط مادر دختری شان هیچ چالشی احساس نمیشود. که در نتیجه تمام اینها سوری جان دختری است احساساتی و لطیف و مهربان که در رابطه دوستانه اش با من همیشه به من تکیه میکند و وقتی کنارش راه میروم دستش را دور بازویم حلقه میکند. شیا و صوفی هم همینطور اند. همیشه دستشان را دور بازویم حلقه میکنند. که حدس من این است اینها هم روابط مشابهی با مادرهایشان دارند. برعکس من. رابطه من و مادرم هیچوقت از این نوع نبوده. از اینجور محبت ها و توجه های افراطی و همیشگی. راستش احساس میکنم حتی مادرم هم به من تکیه میکند و من هیچوقت مادرم را پشتیبان احساسی خودم احساس نکردم. این منم که مادرم را آرام میکنم. منم که به حرف هایش گوش میدهم. و منم که در مقابل بقیه ازش دفاع میکنم. مادرم اینطور نیست که وقتی میخواهم برگردم خوابگاه برای یک هفته ام غذای فریز شده بگذارد یا برایم شیرینی بپزد یا حتی برایم پولکی های سالم را جدا کند. نه اینطور نیست. فقط برای رفتنم بغض میکند و برایم آیه الکرسی میخواند. خوب فکر میکنید من از این بابت ناراحتم؟ نه اصلا.. چرا باید ناراحت باشم؟ من یک دختر ۱۹ ساله ام. در این سن تکیه گاه خیلی ها هستم در حالیکه اصولا به کسی تکیه ای ندارم. خوب از این بهتر دیگر نمیشود. نتیجه رابطه برعکس من و مادرم اینطور است و اگرچه بنظر غم انگیز میرسد ولی نهایتا چیز محکم تری نسبت به هم سن هایم شده ام. بنظرم می ارزد.
بعد از تحریر: خوب شاید برای یک دختر ۱۹ ساله گفتن این چیزها خنده دار باشد. ولی بیایید صادق باشیم. همه مان همینطوریم.
بعد از تحریر ۲: آقام که میگه زیاد تو بهر مردم نرو واسه همین چیزاست!
http://s7.picofile.com/file/8234411600/ava_1393_2_8_1_38_49Golnaraghi_MaraBeboos.mp3.html
- ۲ نظر
- ۳۰ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۵