320

320

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۳/۰۸
    ۴۸
  • ۹۴/۱۱/۱۶
    ۴۶
  • ۹۴/۱۱/۱۱
    ۴۵
  • ۹۴/۱۱/۱۰
    ۴۴
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۳
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۲
  • ۹۴/۱۰/۲۳
    ۴۱
  • ۹۴/۱۰/۲۱
    ۴۰
  • ۹۴/۱۰/۱۹
    ۳۹
  • ۹۴/۱۰/۱۵
    ۳۸

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

1

سه شنبه هفته پیش چمدانم را بستم. چند دست بلیز و شلوار. یک چادر نماز برای اینکه شبها لخت نخوابم. دو تا حوله. چیز دیگری نگذاشتم. مادرم بعدا یک جفت قاشق و چنگال و کارد و از اینجور چیزها بهش اضافه کرد. بعلاوه یک جعبه شکلات که پدرم آن را برای عیادت بیمار برد. فکر میکردم جمعه راهی شوم که نشد. از دوستم پرسیدم برای خوابگاه چه چیزهایی لازم است. بجای جوابم یک عکس توی تلگرام برایم فرستاد که سه تا چمدان لباس و خرت و پرت بود و یک کوله و دو تا پلاستیک. یک دست مانتو هم روی همه شان. خوب من هرچقدر فکر کردم نفهمیدم توی چمدان ها چه چیزهایی میتوانست وجود داشته باشد. میبینید آدم ها چقدر با هم متفاوت اند؟ من فکر کردم همان یک چمدان برایم کافی است. کم و کسری هایش را بعدا اضافه میکنم.

راستی دیشب یک لومیای نارنجی خریدم. ارزان است. گوشی های مایکروسافت همه شان ارزان اند. من تازه فهمیدم ویندوزفون تا چه اندازه از اندروید جلوتر است. بنظر من و بنظر آقای کت و شلواری توی مغازه ویندوزفون یک حرکت فرهنگی است. باید به شعور آدم برسد! من واقعا خوشحالم که شعورم و پولم دقیقا روی یک خط جلو میروند! البته اینها همه فقط در حد یک شوخی است.

  • شیما