۴۰
اگر اشتباه نکنم پارسال همین وقت ها بود که جریان اسیدپاشی در اصفهان تبدیل به چیزی شبیه به یک هیجان عمومی بین مردم شده بود. بنظرم اسیدپاشی هر چقدر هم که موضوع دلخراشی بود ولی خیلی ها باهاش حال کردند. یکی اش دخترهای مدرسه ما که هر کدامشان احساس میکردند هدف خوبی برای یک اسیدپاش هستند ولی آنقدرها هم بدشانس نیستند که یک انتخاب از صدهزار انتخاب ممکن باشند. پس از آنجایی که به اندازه کافی نمیترسیدند حسابی با قضیه اسیدپاشی کیف کردند. حالا چه شد که من یکهو یاد ماجرای اسیدپاشی افتادم؟ هیچ چیز. همینطور دمرو روی تختم دراز کشیده بودم و فکر میکردم یک ترم از دانشگاه گذشت. وای خدای من چقدر زود. یا وای خدای من چقدر بد. اصلا توی کار آنالیز این سه ماه نیستم نیستم و اصلا هم از این کارها خوشم نمی آید. - یعنی دیگر خوشم نمی آید. - اینکه من اولین روزهای دانشگاه را با بی انگیزگی و بی علاقگی شروع کردم و از یک جایی به بعد دیگر کلا دور دانشکده را خط کشیدم و سر تقریبا هیچ کلاسی نرفتم. - از میانترم به بعد. اوف خدای من عجب فلان فلانی. - راستش اصلا هم پشیمان نیستم. اصولا آدم زمانی پشیمان میشود که نتواند با وجه غم انگیز یک مسئله کنار بیاید. و از آنجایی که من اصلا وجه غم انگیزی در مسئله پیدا نکردم، پشیمان هم نیستم. چیزهایی که درباره خالی بودن ذهن گفتم واقعا چیزی نبود که شخصا به آن پیبرده باشم. وقتی یک چیزی مدت زیادی به آدم غالب بشود و ما آن را بپذیریم میشود شعار. و از آنجایی که من مدت هاست هر چقدر تلاش میکنم نمیتوانم به چیز بخصوصی فکر کنم یا برای مدت کمی یک فکر را توی ذهنم نگه دارم پس میتوانم بگویم این انتخاب من بود که اینطور باشم. - اینطوری اقلا میشود احساس شکست کمتری کرد. - بعد همینطور که دمرو خوابیده بودم و در ذهنم عقب میرفتم یادم آمد پارسال این وقت ها ماجرای اسیدپاشی بدجوری داغ بود. حالا فهمیدید چه شد؟!
بعد از تحریر: بنظر شما این آهنگ شادیه؟ بنظر من نیست واقعا.
http://s3.picofile.com/file/8232743484/Bon_Bon_English_Version_WWW_FazMide8_COM_15a0c8c9.mp3.html
- ۹۴/۱۰/۲۱
آها چیزم بود... این آهنگ دن بالان. همه ش می گه چیکی بوم. با wrecking ball اون دختر اسکله. خلاصه تهاجم فرهنگی ای بود واس خودش