۹
الآن توی health & fitness گوشی ام دیدم دیروز در حدود ۷۲۰۰ قدم و پریروز در حدود ۱۰۸۰۰ قدم برداشته ام. خود برنامه برایم هدف را روی ۱۰۰۰۰ قدم گذاشته. که من در طول یک هفته اخیر دو بار به این هدف رسیده ام. و تا ۶۰٪ هم موفق بوده ام. از وقتی آمده ام تهران خودم را وزن نکرده ام - هر چند آدمهایی که وزن آدم را حساب بکنند توی خیابان های تهران زیادند! - اما فکر میکنم چاق تر شده ام. توی هشت روز زندگی در تهران صبحانه اصلا نخورده ام، شام را فقط سه بار اما مفصلا و ناهارها را بجز دو روز اول کامل خورده ام. میان وعده نداشته ام. بجز شکلات هایی که مادرم برایم گذاشته بود و الآن دیگر آخرهایش است. میوه هم فقط دو تا انجیر تعارفی و یک سیب! سبزیجات اصلا، و تا دلتان بخواهد خوابیده ام. اگر همینطور جلو بروم کم کم کمبود انواع ویتامین ها سراغم می آیند. بعلاوه اینکه این اواخر - البته قبل از آمدنم به تهران - نوشابه و آت و آشغال زیاد خورده ام و باور کنید بدجوری نگران سلامتی ام شده ام.
حالا درباره دانشگاه تهران.. اوف خدا، دانشگاه تهران مزخرف است. از هر دانشگاهی که توی تهران دیده ام - شریف، علم و صنعت و دیروز هم امیرکبیر - اوضاع اخلاقی اش بیریخت تر است. و اصلا اینکه مهم نیست. چزا اینجا همه اینقدر خنگ اند؟ دانشکده ما هم همینطور است. با موهای آبی و بلیز شلوار و شال پشت گوش می آیند سر کلاس دو تا سوال احمقانه میپرسند و میروند. آدم سرش را بکوبد توی میز نرود سر کلاس بهتر نیست؟ هر چند دانشگاه قشنگی است و حداقل مثل امیرکبیر قوطی کبریت نیست و آدم تویش گم میشود ولی همه اینها باز هم برای من که دانشکده ام اصلا داخل دانشگاه نیست (!) به چه درد میخورد؟
پ ن: البته درباره خنگ بودن غلو کردم! انصافا نخبه زیاد دارد ولی نه در علوم پایه! الان پشیمانم چرا من درس نخواندم؟ اگر میخواندم شریف قبول نمیشدم؟ بخدا قسم که چرا.
- ۹۴/۰۷/۰۹
در ضمن. قوطی کبریتم خودتی