320

320

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۳/۰۸
    ۴۸
  • ۹۴/۱۱/۱۶
    ۴۶
  • ۹۴/۱۱/۱۱
    ۴۵
  • ۹۴/۱۱/۱۰
    ۴۴
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۳
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۲
  • ۹۴/۱۰/۲۳
    ۴۱
  • ۹۴/۱۰/۲۱
    ۴۰
  • ۹۴/۱۰/۱۹
    ۳۹
  • ۹۴/۱۰/۱۵
    ۳۸

۵

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ب.ظ

اولین روز دانشگاه را سپری کردم. محیط دانشگاه برایم تازه اما قابل تصور بود. دخترهایی که بجای مقنعه شال سر میکردند و شلوارهای گل گلی میپوشیدند و با پارتنرهای پسرشان روی نیمکت های حیاط دانشکده ریز ریز میخندیدند. اولین کلاسم ساعت هشت و نیم ریاضی عمومی ۱ بود که با جمعیتی ۵۳ نفری برگزار شد. استادمان مرد جوان و ساده ای بود که خط خیلی مبتدی ای هم داشت و نظر من را بخواهید میگویم خط خوب داشتن از مستلزمات یک استاد دانشگاه است. نمیدانم چرا مردم به اینجور چیزها اهمیت نمیدهند. بعدش من اولین اظهار فضلم را در دوران تحصیلات دانشگاهی ام ارائه کردم و گفتم که هیچ لزومی ندارد آدم از دلتا ایکس دو فاکتور بگیرد و بعد دوباره دلتا ایکس های مانده را با هم بزند. آدم باید از همان اول از دلتا ایکس خالی فاکتور بگیرد برود پی کارش. و آقای صالحیان هم قبول کرد ولی راه حل را عوض نکرد. بعد از آن هم زبان داشتیم با دختر بسیار بسیار جوانی که بنظرم بیست و هفت هشت سال بیشتر ندارد. درباره کلاس زبان بگویم که احتمالا بدترین کلاس من است چون من از زبان هیچی حالی ام نمیشود ولی بقیه زیادی حالیشان میشود و حتی سرش با هم دعوا هم میکنند. اگر کتاب مناسبی در این زمینه سراغ دارید بهم معرفی کنید. به خانم آرتین مهر که گفتم جواب سر بالا داد. روی هم رفته اگر بخواهم به روز اول دانشگاهم نمره بدهم، نمره B منفی میدهم. راستی امروز یک خانم درشت هیکل کرمانشاهی را دیدم که دانشجوی دکترای فیزیک هسته ای بود. شوهرش را گذاشته بود و آمده بود تهران درس بخواند.

  • ۹۴/۰۷/۰۴
  • شیما

نظرات  (۲)

با دلتا ایکس شوخی می کنی همین اول کاری؟ آفرین... :دی
ترم های فرد چون وسط زمستون تموم می شه خیلی می چسبه. ترم زوج مزخرفه. آخراش می خوره به عید و گرما... ترم فرد خوبی داشته باشی
پاسخ:

بابا من نابغه م خزنده جان! نمیدونید که!

ممنون..

  • لاست استریت
  • فکرکنم تنها چیزی که باهاش میشه خوابگاه رو تحمل کرد یک هدفونه به اضافه یه آرشیو دراز و طویل موسیقی و کتاب. حتا تایم هایی که آدم حوصله موسیقی رو نداره, اون هدفون باعث می شه بقیه مزاحم آدم نشن, و البته پیدا کردن یک پارک نزدیک به خوابگاه و دنج, که بشه وقت زیادی رو اونجا گذروند و کتاب خوند.
    پ.ن: البته اینا راه حل های من بود چون حوصله ی هم خوابگاهی ها رو نداشتم. خصوصا وقت هایی که چراغ رو خاموش نمی کنن نیاز به یک چشم بند سیاه داره آدم.
    پ.ن 2: تخت های پایینی راحت ترن :)
    پاسخ:

    شما هم خوابگاهی بودید پس.. چه خوب!

    خوب شبا توی پارک رفتن و نشستن و تنهایی کتاب خوندن واسه من که یه دختر اونم از نوع غریبشم خیلی مناسب نیست!

    تخت بالایی ام! 

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی