320

320

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۳/۰۸
    ۴۸
  • ۹۴/۱۱/۱۶
    ۴۶
  • ۹۴/۱۱/۱۱
    ۴۵
  • ۹۴/۱۱/۱۰
    ۴۴
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۳
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۲
  • ۹۴/۱۰/۲۳
    ۴۱
  • ۹۴/۱۰/۲۱
    ۴۰
  • ۹۴/۱۰/۱۹
    ۳۹
  • ۹۴/۱۰/۱۵
    ۳۸

۲۹

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۱۸ ب.ظ

به احترام بازماندگان محزون ملت فِقانس سه دقیقه و نیم به stromae گوش میدهیم!

http://s3.picofile.com/file/8222858818/Alors_On_Danse.mp3.html

  • ۹۴/۰۸/۲۴
  • شیما

نظرات  (۷)

خب پس بذار ببینم برای منم اتفاق می افته یا نه. اگه افتاد مراتب مشاهدات درونی را به اطلاع خواهم رساند (سلام نظامی)

اتفاقا دوست دارم هم سیخ بسوزه هم کباب. :دی. به هر کی مخالفش رو می گم یکم بخندیم
پاسخ:

حالا امید اینکه تو موقعیتش قرار نگیری! (آزادباش!)


بگو دلالی!

اون "اگه میومد با شما می گفت و می خندید" خب یه فرض محاله! ما فعلا راجع به دنیای واقعی حرف می زنیم. برای همین نمی دونم واقعا از ناراحتی دوستم ناراحت بودم یا بخاطر تصور کردن خودم توی اون موقعیت. چون تاحالا کسی اینطوری نبوده که من ببینم چه واکنشی نشون می دم از خودم.

و اینکه ببین دوست من، من اصلا نمی گم تو بابت هر اتفاقی که توی این دنیا می افته ناراحت باشی. بهم گفتی من درک نمی کنم این چه جوری می تونه روی یه نفر تاثیر داشته باشه. برات مکانیزمشو توضیح دادم. گفتم اگر شما کسی رو می بینی که این رخداد ها ناراحتش کرده به دلیل یه رخدادی به اسم همدردیه که به این شکل بوجود میاد. اگه هم یه نفر می اومد می گفت آقا چرا فلانی اصن ککش هم نگزید با شنیدن این وقایع اخیر، براش مکانیزم باور شما رو توضیح می دادم. خودم واسه خودم برای یک کدوم از این حالت ها ارزش قائلم ها! ولی دلیل نمی شه هر کسی مثل من فکر کنه. چطور که یکی می ره توی تظاهرت به نفع مثلا همجنسباز ها شرکت می کنه چون دلش براشون می سوزه ولی این قضیه اصلا برای کسی مثل من تعریف شده نیست. برای همین اصن حرفم این نبود که شما بااااید ناراحت باشی. گفتم اگه کسی ناراحته به این دلیله. قبول؟ :دی

یدونه "و اینکه" دیگه هم بگم... و اینکه چرا کامنت ها غربال شد یهو؟! من مانده ام تنهای تنها؟
پاسخ:

عه کجاش محاله؟! بابا من دارم میگم دختر همسایمون باباش مرد همون روز اومد خونمون کلی با هم سر چیزای هیچ و پوچ خندیدیم! به این برکت اگه دروغ بگم! واسه منم اگه اتفاق نمیفتاد بازم فرض محال نبود! یه فرض بعید بود که بنظر من جای فک کردن داره! اینکه شما نمیدونی چه عکس العملی خواهی داشت شبهه توی احساس اصلی شما ایجاد میکنه! حالا درسته ما داریم تو دنیای واقعی زندگی میکنیم ولی خب منطق همیشه جواب میده!


آهااااان! شما ازینایی هستی که نمیذاری نه سیخ بسوزه نه کباب؟! فهمیدم شما نیتت از اول خیر بود! قبول بابا!

ولی بعنوان حرف آخر شما رو ارجاع میدم به همون کتابی که چند روژ پیش تمومش کردم! "بیگانه".


در مورد اونم که والا من نمیدونم. خودش پیام داد گفت پاک کنم همه رو.

مشکل حرفت اینه که احساس رو قاطی کردی با پروسه ی مشاهده و استدلال و نتیجه گیری و ... قرار نیست به من جچحخ رو معرفی کنی و من برم راجع بهش تحقیق کنم و حسش کنم. و همچنین من قرار نیست همینجوری به انسان فکر کنم فکر کنم فکر کنم تا این ماجرا یهو منو ناراحت کنه. اینا همه ش اینطوریه که شما یه مدار احساسی ِ آماده به کار داری که به محض گرفتن یه ورودی، واکنش نشون می ده. این بحث پدر و مادر از دست دادن رفیق رو خب من حس کردم. و به قول تو شبش قرار بود برم پیش پدرم بشینم چایی بخورم ولی ظهرش از وضعیت رفیقم ناراحت بودم چون اینا با پدیده ی همدلی گره خورده. همدلی هم همزاد پنداری داره توی خودش. جنس اتفاقات بد زندگی بقیه از همون جنس اتفاقات بد زندگی خودمه نه از جنس جچحخ ی نامعلوم. من رفیقمو می بینم و به این فکر می کنم که پدر نداشتن توی این سن چه معنایی داره. من وضعیت دانشگاهش رو می بینم و وضعیت مادرش رو و همه ی اینا رو حس می کنم چون از جنس احساس آدم فضاییا نیست. چیزیه که برای خود منم اتفاق می تونه بی افته و می افته. جنگ هم ماجراش همینه.

و اون پایین هم گفتم. گفتم که این ناراحت نشدنت کاملا توجیه محکم عقلانی داره. و صد در صد توی یه بحث منطقی حق با توهه. ولی دوتا پیامد داره برات. 1) در حالت کلی به سنگدل بودن و خودخواهی محکوم می شی و 2) دیگه از بقیه نباید انتظار داشته باشی اونا هم تو رو بفهمن یا اگه هم بفهمن، بخوان کمکت کنن. و قاعدتا معنای دوستی برات تغییر خواهد کرد. و اگه با تمام این پیامد ها مشکلی نداری، واقعا عالیه! چون بالاخره ما از بی احساسی ضرر زیادی نمی کنیم ولی از بی منطقی چرا خیلی!! و تو فعلا طرف منطق هستی و زیاد جای نگرانی نداره
پاسخ:

خزنده جان ببین.. شما مطمئنی علت ناراحتی شما از مرگ پدر دوستت بوده؟ یا فقط از ناراحتی دوستت؟ این دوتا خیلی با هم فرق دارن. اون دوست شما اگه پدرشو از دست میداد و از فرداشم میومد با شما میگفت و میخندید و غمشم نبود و هیچ تاثیری توی زندگیشم نداشت بازم ناراحت میشدید؟ اینکه شما از ناراحتی کسی ناراحت بشید که کاملا منطقیه. چون یارو کاملا با شما در ارتباطه. شما که از غم یکی دیگه اونور دنیا ککتم نمیگزه.

اگرم واقعا دلیلش نفس اتفاقیه که واسه دوستت افتاده نتیجه میگیریم من و شما کلا با هم فرق داریم.


در مورد پاراگراف آخر انصافا من مگه یه خزنده م؟!

از فرانسه و لبنان و اینا شناختی نداری درسته ولی با مفهوم انسان البته آشنایی کافی داری فکر کنم.

ببین... ماجرا همه ش تقویت شاخکای حسیه. تو برای اینکه دونده ی خوبی بشی 1000 بار قبل از مسابقه ی اصلی تمرین می کنی. هیچ وقت نمی گی: من الکی انرژی خودمو تحلیل نمی برم... تا روز مسابقه بیاد و من حسابی بدوم. این احساس همدردی همه ش تمرینه. من نمی گم تو به زور ناراحت شو برای اینا تا احساست قوی بشه.من می گم اگه این چیزا ذره ای روت تاثیر نداره، پس معلومه یه جای احساست می لنگه! اگه مشکلی با این قضیه نداری که اصن هیچی. کار درست رو می کنی. کاملا هم منطقیه که آدم وقتی چیزی براش مهم نیست، الکی هم نقشش رو بازی نکنه. خیلی هم خوبه که از اونطرف هیچ توقعی از باقی آدما نداری که شرایط تو رو درک کنن و باهات همدردی کنن چون شرایط تو برای توهه و نه برای اونا. و اینکه دلیل اینکه یک سری آدما به این چیزا توجه می کنن اینه که جنس رنج جنگ از یه جنس آشنا و قابل درکه. که همانا آن جنس، رنج انسانی بباشد. یک صلوات عنایت کنید برید باقی آهنگ پیشنهادی شیما رو گوش کنید
پاسخ:

خوب ینی چی که با مفهوم انسان آشنایی دارم! منظورم اینه که خوب که چی؟! منظورت اینه که هر کی که به مفهوم انسان فکر میکنه ناخودآگاه به این نتیجه میرسه که جنگ چیز دلخراشیه؟

من اصلا این مسئله قابل درک بودن رو درک نمیکنم. مثلا من به شما میگم خزنده جان یه احساسی داریم به اسم چجحخ که وقتی آدم فلان جورش میشه احساس چجحخ میگیره. چندتا اسلایدم نشونت میدم که آدمایی که چجحخ گرفتن این شکلین! بعد شما میگی ها فهمیدم؟! انصافا میگی؟

شما چجوری میتونی احساس (به معنای واقعی کلمه) همدردی کنب با کسی که پدرشو یه ساعت پیش از دست داده در حالیکه شب قراره با بابات بری شلوار بخری! این چیزیه که واقعا توش بودم! تنها احساسی که داشتم این بود که یارو نباید شیش صبح میمرد. من فک میکنم من و شما فقط بر اثر تکرار یه مفهوم یا کلمه فقط توهم اشرافیت بهش رو پیدا کردیم. درست مثل بازیگرایی هستیم که توی نقش خودمون غرق شدیم.

آره راستی گوش دادم! خیلی خنده داره! این آهنگا رو از کجا پیدا میکنید؟!

از یه جهت باهات موافقم که اولا خیلی از این همدردی های جنگ اصلا ربطی به جنگ نداره! ثانیا به قول معروف ما که همدیگه رو نمی شناسیم همدیگه رو می کشیم بخاطر اون بالایی هایی که همدیگه رو می شناسن و از پشت میز تکون نمی خورن. ثالثا وقتی از دست من و تو کاری بر نمیاد خب چرا الکی ناراحت بشیم؟ ببین...! من حتی برای اثبات حرفات دلایلت رو نگفته می دونم. ولی باز ته تهش جنگ درد آوره دیگه. چیکار می شه کرد. جنگ اسرائیل فلسطین روی مخه. درگیری شیعه سنیا روی مخه. این داعش کوفتی که معلوم نشد از کجا سر در آورد. لبنان و سوریه و نیجریه و فرانسه روی مخه. همین فرانسویا توی کشورای آفریقایی روی مخن... ای بابا اصن راست می گی بیخیال!
پاسخ:

از قضا هیچکدوم از چیزایی که گفتی دلایل من نبود! حقیقتش اینه که تنها چیزی که باعث میشه برام مهم نباشه فقط اینه که جنگ تا حالا از دو فرسخیمم رد نشده. و اینکه واقعا چند نفر از ته دلشون برای مردم فرانسه ناراحت شدن؟ من نه تا حالا فرانسه رو دیدم نه مردم فرانسه رو. من از کل مفهوم فرانسه چارتا آهنگ میشناسم.

حالا فکرشو بکن تو نه میدونی جنگ چیه نه میدونی فرانسه چیه. چجوری ممکنه براش ناراحت بشم؟ چجوری بقیه میتونن براش ناراحت بشن؟! این جمله که ۱۶۰ تا فرانسوی بیطرف توی کنسرت کشته شدن واقعا هیچ احساسی توی من ایجاد نمیکنه.

من نه به بالاییا فک میکنم نه به پایینیا. نه به تبعیض بین فرانسویا و فلسطینیا و آفریقاییا. من فقط به این فک میکنم که این شادی بی دلیلی که خیلی وقته توی خودم دارم رو بیخودی سر این بامبولای مسخره خراب نکنم.

حالا می شه شما احترام نذاری؟
ام کلثوم نداری واسه بازماندگان مصر؟
پاسخ:

عه چرا؟! :))) خوب دیدم بحث داغه گفتم از قائله جا نمونم! :دی

حسابی این مزخرفات جنگو جدی گرفتیا خزنده!

به احترام مردمی که خونشان رنگین تر از خون بیروت و دمشق و صنعا ست!
پاسخ:
انصافا برای هیچ جنگی در هیچ جای دنیا ناراحت نشدم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی