۲۸
به گمانم یک مرض روانی جدید گرفته باشم. میگویم مرض روانی چون هر چیزی که دیگر شورش را از مزه ببرد یک مرض روانی به حساب می آید. - میبینید که احتمالا هر کدامتان یک مرض روانی منحصر به فرد دارید. - مرض من اینطوری است که هر چیزی را میتواند تحمل کند جز "هیچ چیزی سر جایش نبودن". من حتی میتوانم از دهن یک نفر دیگر آب بخورم یا دو هفته به حمام نروم یا دوازده ساعت در روز بخوابم یا چه. ولی بی نظمی در اشیا را اصلا. مثلا اگر قفسه کتاب ها و خرت و پرت های من را ببینید، میفهمید که همه چیز درست سر جایش قرار دارد. حتی زاویه شان نسبت به هم. باور کنید من حتی کیف کارت هایم را همینطور بی قید روی میزم پرت نمیکنم. یا ساعتم را همینجوری روی قفسه آت و آشغال هایم نمیگذارم. یا وقتی میخواهم بخوابم گوشی و هندزفری ام را همینجوری روی میز کنار دستی هم ول نمیکنم. یا کمد لباس هایم. - جوراب هایم همیشه از بزرگ به کوچک روی هم تا شده اند. - یا خیلی چیزهای دیگر. مثل ظرف های غذا - که خدا را شکر تعدادشان زیاد نیست. من از همه کمتر با خودم چیز میز آوردم. - یا وسایل حمام. یا هزار تا خرت و پرت دیگر که اگر بگویم میدانم خنده تان میگیرد. همه شان با نظم قشنگی - این یک عبارت امیدبخش است. - سر جایشان قرار داده شده اند. مشکلش این است که برای اینکه هر لحظه این سامانه برقرار باشد من وقت زیادی را برایش تلف میکنم. و مشکل دوم این است که بقیه هم اتاقی هایم از این مرض ها ندارند. آنها همه دچار مرض "هیچ چیز سر جایش بودن" هستند. با اینکه سه بار در هفته به حمام میروند. لباس هایشان را میشورند. و اصلا هم مشکل خواب ندارند. معلوم است که به این چیزها میگویند مرض. چون دقیقا از وقتی اینطور شده ام که آمده ام به خوابگاه.
- ۹۴/۰۸/۲۲