320

320

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۳/۰۸
    ۴۸
  • ۹۴/۱۱/۱۶
    ۴۶
  • ۹۴/۱۱/۱۱
    ۴۵
  • ۹۴/۱۱/۱۰
    ۴۴
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۳
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۲
  • ۹۴/۱۰/۲۳
    ۴۱
  • ۹۴/۱۰/۲۱
    ۴۰
  • ۹۴/۱۰/۱۹
    ۳۹
  • ۹۴/۱۰/۱۵
    ۳۸

۱۸

جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ

ظهر روز جمعه تان بخیر. خیلی احمقانه است اگر بگویم بنظر روز خوبی می آید. یا اینکه چقدر هوا خوب است و آفتاب خیلی ملایم روی تپه جلوی تراس اتاقم میتابد. خوب دلیلش این است که من روزی به چنین زیبایی را درست از نیم ساعت پیش شروع کردم و بقیه اش را داشتم جنگ نکرده ایران و شوروی را در غرب میانی کشور دنبال میکردم. تاریخ جنگ میگوید روزی سه زن لخت که برای یک کارگاه ریخته گری در غرب میانی کشور در شرایط نابسامانی کار میکردند اخراج میشوند. مسئول کارگاه که خود یک شوروی الاصل است در ازای کارمزد بهشان یک تکه شکلات و چند قطعه بیسکویت میدهد. از همین شکلات ها که مبین دارد و به من هم نمیدهد. بعد دخترها تصمیم میگیرند قبل از رفتن یک جوری سر و ته کارگاه ریخته گری را یکی کنند. این را درست یادم نیست که آخر چطور این کار را کردند. ولی اینکار از طرف دولت شوروی یک اعلان جنگ بود. و اینطور شد که جنگ میان ایران و شوروی در غرب میانی کشور بالا گرفت.

خوب حالا از این چیزها گذشته بنظرتان چکار کنیم که جمعه خوبی داشته باشیم؟ اینها چیزهایی است که بنظرم میرسد.

۱. عقب مانده های کلاس زبان را حتما بخوانم.

۲. دو ساعت دیگر از خانه بزنم بیرون و راه بروم.

۳. دو فصل از آس و پاس را بخوانم.

۴. بروم بخوابم.

۵. همینطور تا آخر روز موزیک گوش کنم.

دیگر چیزی به ذهنم نمیرسد.

  • ۹۴/۰۷/۲۴
  • شیما

نظرات  (۳)

اوکی برو عشق و حال کن. چنان کوفتت بشه اساسی که چهار سال دیگه یاد حرف من بیافتی! و خودت به نفر بعدی هم همین حرفا رو بزنی.

منم همینجوری بودم. گوش نکردم, بیخیالی طی کردم، کوفتم شد، حالا دارم به تو این حرفو می زنم.

بعدم... همچین می گی عشق و حال انگار هتل سزار لاس وگاس بغل گوشمونه. چه عشق و حالی بکنه آدم؟ با لیوان چایی کیسه ای که آبش توی ماکروفر گرم شده بشینه فرهاد گوش بده توی افق محو بشه؟ یا مثلا لم بده عین شیر آبی روی صندلی قژقژو سیگار دود کنه به روزگار فحش بده؟ یا مثلا غروبی با دوستش بره فست فودی خیابون فلسطین بعد شب برگرده باهاش حرف بزنه بگه اول تو قطع کن؟ والا اگه عشق و حال حسابی می شد کرد، دیوونه بودی بری متلب یاد بگیری! ولی می شه؟ داریم چیزی؟
پاسخ:

خوب باشه قبوله! حالا چرا انقدر عصبانی شدید؟!



آره داریم چیزی. ولی من ندارم. قبول میرم متلب یاد میگیرم.///

بیرون رفتن خیلی خوبه, منتها بهتر میشد اگه آخرش برگشتن نبود. بنظرم بجز اولی و چهارمی همشونو با هم بردار. کی حوصله ش میاد بره دوش بگیره..
پاسخ:
اونجا که میگه اگه آخرش برگشتن نبود.. ازین حرفا تو وبلاگ من نزنا. ازین حرفای کمرشکن.
قبل از کنکور کاری به ذهنت نمی رسید بخوای انجامش بدی، ولی بخاطر شرایط نتونی؟ الان وقت همون کاراس دیگه

من پیشنهاد می کنم که مثلا یه چیزی جدای از درست یاد بگیری که برای دنیا و آخرتت اومد داشته باشه. مثلا MATLAB یاد بگیر. بعد ترم درسای اختصاصی که بهتون پروژه دادن، می تونی راحت پروژه تو انجام بدی و مال بقیه ی دوستات هم که دارن می زنن توی سر خودشون رو با دستمزد مکفی انجام بدی. یا مثلا Latex ی، چمیدونم Photoshop ی... یا یه زبون جدید یاد بگیر. حالا که اینترنت تپل دم دستته از همون سایتی که من فرانسوی و اسپانیایی یاد می گیرم یاد بگیر. یا بشین زبان بخون لغت یاد بگیر که از ترم 6 به بعد یکمی دلت قیلی ویلی بره برای ادامه ی تحصیل خارج از کشور.

پیاده رویت هم برو
پاسخ:

چرا! رانندگی! حالا کو ماشین کو گواهینامه؟!

خزنده رفتی عشق و حالتو کردی ترمای اول حالا که به ما رسیدی میگی برو متلبی لتکسی چیزی؟! برم زبان دیگه یاد بگیرم؟! خداوکیلی نرم خودمو بندازم زیر تریلی؟! حوصله داریا..

حالا درمورد تحصیلات خارج از کشور صحبتی ندارم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی