320

320

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۳/۰۸
    ۴۸
  • ۹۴/۱۱/۱۶
    ۴۶
  • ۹۴/۱۱/۱۱
    ۴۵
  • ۹۴/۱۱/۱۰
    ۴۴
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۳
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۲
  • ۹۴/۱۰/۲۳
    ۴۱
  • ۹۴/۱۰/۲۱
    ۴۰
  • ۹۴/۱۰/۱۹
    ۳۹
  • ۹۴/۱۰/۱۵
    ۳۸

۱۷

جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۴ ق.ظ

برای یک دانشجوی چس ترمی - اصطلاحی که اینجا برای ترم یکی ها بکار میبرند. - در یک شهر غریب، وقتی که از جای کوچکی به جای بزرگتری نقل مکان میکند، دلتنگی چه علاجی دارد؟ زنگ بزند به پدر و مادرش یا اینکه بخوابد، موزیک گوش کند یا با این و آن حرف های بی سر و ته بزند یا چه؟ بعدش چه میشود؟ یعنی بعد از آنکه گوشی را گذاشت یا از خواب بیدار شد و یا وقتی که دیگر حرف های بی سر و تهش تمام شده بود. من آن وقت را میگویم که دیگر از همه چیز ناامید شده ای و یک راست روی پنل وبلاگت کلیک کرده ای. از اینجور موقعیت ها حالم بهم میخورد. بدترین چیزهایی که یک بلاگر میتواند بنویسد را همین وقت ها نوشتم. بعدش هم هیچ اتفاقی نیفتاد. بنظرم دلتنگی یک بیماری لاعلاج است. این را مانلی هم میگوید.



پ ن: یه آقاجون داشتم این شکلی بود:

http://8pic.ir/images/zvv07dm8i5k85v9v55mw.jpg

  • ۹۴/۰۷/۲۴
  • شیما

نظرات  (۱)

  • زین الدین
  • حرفای بی سر و ته که تمومی نداره من ترم اول که بودم یه هم اتاقی داشتم پیشش زیاد می خندیدم بعد دیگه خبری از دل تنگی نبود بی یار شده بودم کلا، مرغ و خروسای غذای خوابگاه رو مسخره می کردیم شب ها صدای سگ های دانشگاه رو تقلید می کردیم نقشه می چیدیدم برای اذیت کردن هم اتاقی ساده مون از اینا خلاصه
    پاسخ:
    حال و حوصله این کارا رو ندارم اصا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی