320

320

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۳/۰۸
    ۴۸
  • ۹۴/۱۱/۱۶
    ۴۶
  • ۹۴/۱۱/۱۱
    ۴۵
  • ۹۴/۱۱/۱۰
    ۴۴
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۳
  • ۹۴/۱۰/۳۰
    ۴۲
  • ۹۴/۱۰/۲۳
    ۴۱
  • ۹۴/۱۰/۲۱
    ۴۰
  • ۹۴/۱۰/۱۹
    ۳۹
  • ۹۴/۱۰/۱۵
    ۳۸

۱۳

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ق.ظ

چهارشنبه دوی صبح اصفهان بودم. و فردا سه ظهر هم از اصفهان میروم. اصلا دلم نمیخواهد درباره اصفهان چیزی بگویم.چون درست همین الآن یک چیزی شد که دل و دماغ را ازم گرفت. فقط اینکه امروز رفتم و ملیسا جان پریسای سابق را دیدم. تمام مدت فقط راه رفتیم و ملیسا جان پریسای سابق همه اش از خودش صحبت میکرد و وسواسش. حوصله ام را اصلا سر نبرد. چون - بقول کامو - هیچ دلیلی نداشت حوصله ام را سر ببرد. برعکس بنظرم حرف هایی که درباره دوران وسواسش میزد خیلی هم جالب بود. مثلا بنظر شما اینکه یک نفر روزی دو بار برود حمام و هر بار چهار پنج بار خودش را بشورد جالب نیست؟ بعد من خواهرش را دیدم. بنظرم خانواده شان تشکیل شده از سه زن زشت و یک مرد. خوبی حرف زدن با ملیسا جان این است که به آدم این احساس را میدهد که زمین زیر پایت از جنس یخ است و اصطکاک آن تقریبا صفر. و بعد میبینی که برعکس بقیه روزها هشت کیلومتر را در کمتر از یک ساعت و ربع طی کرده ای. کانگرتس!

  • ۹۴/۰۷/۱۷
  • شیما

نظرات  (۱)

گمونم رکورد زدی! خیلیه ها!
پاسخ:
آره!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی