۱۱
یکی از دخترهایی که نمیشناختمش یک بار - خیلی وقت پیش - ازم پرسید چطور میشود توی خوابگاه فین کرد؟ و من امروز جوابش را پیدا کردم. به سادگی. بدون اینکه به خودت زحمت بدهی و بقیه را چیزی به حساب بیاوری. بگذریم. چند شب پیش یادم نیست داشتم کجا میرفتم فقط یادم است توی راه صدای گریه های بلند یک دختر را از پشت ساختمانمان میشنیدم. این را بهتان بگویم. توی خوابگاه سه چیز به کرار دبده میشود. گریه های کوتاه، شلوارک های صورتی و کرمانی جماعت. چند شب پیش هم یکی شان را توی غذاخوری خوابگاه پیدا کردم که تنهایی با یک گرمکن صورتی نشسته بود و چلومرغ میخورد و به ناکجا آباد نگاه میکرد. - آدم ها موقع غذا خوردن یا به تلویزیون نگاه میکنند یا به ناکجا آباد. - بعد حالا حوصله ندارم برایتان بگویم که چقدر ازش حرف کشیدم. میدانید که تخصص من حرف کشبدن از غریبه هاست. فقط تهش مسئول غذاخوری پرتم کرد بیرون. چون دیگر باید میرفتم. فقط من مانده بودم و حوضم و یک عالم میز کثیف. یکی از کارکنان غذاخوری دانشجوی ترم سه بود. بهش گفتم که چقدر جوان است و او گفته بود که دانشجوی ترم سه است. شبیه عمه کوچکم بود.
چیز بیشتری یادم نمی آید.
- ۹۴/۰۷/۱۴